بابای قشنگم یه ساله پرکشیده
چهارشنبه, ۲۸ شهریور ۱۴۰۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ
بعد از تقریبا 11 ماه اومدم..
بابای قشنکگ و مهربونم 28 مهر 1402 رفت پیش خدا و ما رو تنها گذاشت ..
کی میگه خاک سرده؟
اصلا خاک سرد نیست.. هر چی بیشتر میگذره دلتنگی ها بیشتر میشه... آدم وقتی عزیزی رو از دست میده دیگه اون آدم سابق نمیشه .. انگار یه جایی از قلب آدم همیشه خالیه..
من که هنوزم باورم نمیشه ..
اینقدر که بابای قشنگم خوب و مهربون و دست و دل باز و خوش زبون بود .. تو تمام سال ها نه دعوامون کرد، نه خسیس بود ، نه حرف زشت ازش شنیدیم .. هیچی ..
مهربون و امن و دوست داشتنی ... یه حامی و دلگرمی بزرگ .. که هر وقت احتیاجش داشتی حضور داشت..
و الان جای خالی اش فقط مونده.. با تک تک خاطرات شیرین اش..