قم
بالاخره بعد از کلی پرستاری و مریض داری حال مامان بهتر شد و چشمش تقریبا خوب شد هر چند بازم میگه همه چی رو تار می بینیم یا نمیبینم..
کلاس ورزش به قوت خودش باقی بود تا اینکه به دلیل زیاد شدن آنفولانزا و ترس از مریضی اونو کنسل کردیم .
قبلا مثلث اداره -خانه- باشگاه بود الان شده اداره - خونه
برای مامان و بابا واکسن آنفولانزا گرفتم و بهشون دادم فکر کنم امروز برن بزنن.
دوباره مامان دیروز رفت دکتر مغز و اعصاب برای فراموش کاری های مداوم و تکرار مکرر سوالات انشاااله که بهتر بشه
ماه گذشته بالاخره چند روز مرخصی گرفتم و اجازه دخترم رو هم گرفتم از مدرسه و رفتیم قم مسافرت
حالا بماند که بابا چقدر سرمون ناز اومد و ادا و اطوار تا بالاخره راهی شد. با مامان و بابا و دخترم همسری راهی شدیم خیلی خوش گذشت امکانات رفاهی اداره عالی بود . دستشون درد نکنه حسابی سبک شدیم و خستگی مون دراومد آخرین باری که رفته بودم 8 سال پیش بود چقدر حرم حضرت معصومه (س) بزرررررگ شده بود تا جایی که مسافت ورود به حیاط حرم ماشین برقی گذاشته بودن که صلواتی می برد و میآورد.
مامان طفلی پاهاش خیلی درد میکنه یه جایی توی حرم دیگه نمیتونست راه بیاد سوار ویلچر کردمش دست خادم ها درد نکنه همه با شخصیت و مهربون کمک رسان خدا حفظشون کنه.
یه شب هم رفتیم جمکران که مراسم شون عالی بود. خداوند قسمت همه آرزومندان بکنه.
کلی هم سوغاتی خریدیم و شاد و خوشحال برگشتیم.
ولی خوب همسری حسابی سرما خورده بود و من باب همنس مسئله و داروهایی که مصرف می کرد امکان رانندگی طولانی نداشت و برای همین چند ساعتی من رانندگی کردم. البته من رانندگی رو خیلی دوست دارم و از این بابت بسیار شاد بودم
- ۰۱/۰۸/۱۰