کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

در اینجا روزانه های زندگیم را می نویسم

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۱۰
    قم

مهمونی

يكشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۳، ۰۱:۳۱ ب.ظ

دیروز همسری سر کار بود و من تنها رفتم خونه مامان و به علت نقاشی یه وضعیه که نگو بسیار شلخته و کلافه کننده.. تا 5 موندم و دخترم خوابید و بیدار شد و رفتم خونه خودمون.. توخونه دخترم همش گریه میکرد ولی وقتی سوار آژانس شدم سرو صدا میکرد و با زبون خودش حرف میزد..... آشپزخونه رو که شب قبلش مهمون داشتم مرتب کردم و دوش گرفتم و لباس های خودم و دخترم رو آماده کردم و بابا اومد با هم رفتیم خونشون منم مانتو و روسری و کیف جدیدم رو پوشیدم عاللللللللللللللی بود.. رفتیم خونه بابا تا حاضر بشن اذان دادن و نمازمون رو خوندیم و رفتیم کالسکه جا نشد و منم ناراحت شدم  و کلی تو ماشین با خواهرهام غرغرغرغر کردم همسری سر کار بود...و دخترم رو گرفتم بغل و رفتیم باغ خیلی خوش گذشت و من دوستان و همبازی های قدیمیم رو دیدم و چون همه مجرد بودن من یه لحظه خیلی خجالت کشیدم.. بعد کلی تعریف کردیم و دخترم ماشاءالله خیلی آروم بود و اصلا شلوغ و غریبی نکرد و همش داشت بازی می کرد..بعد از شام اومدیم خونه و من باقی مونه غذامو به اصرار صاحبخونه برداشتم.. بابا منو رسوند خونه و همسری اومد دم در ساکامون رو گرفت و دخترم هم خوابیده بود رفتیم بالا حالا من مخلفات شام رو که کم بود و مال خودم گذاشتم یخچال و سحری خوردم.. امروز همسری اسمس داده نوش جان سهم شام منو خوردی!!!!!!!! منم نگفتم مال خودم بود یه کم حساسه دلخور میشه گفتم ببخشید.......دخترم تازه یاد گرفته میشینه و کلمات دده- اده- امه- ماما- ممه- ابو- اب رو میگه.. روشکم هم دراز میکشه ولی نمیتونه بره میچرخه و سر میخوره و غلط میزنه و رو مبلی هامو میکشه.. گاهی هم که نمیتونه برگرده گریه میکنه .. کلا خیلی هزار ماشاءالله خواستنی شده.. انشاءالله خدا به هر کی بچه ندارهو آرزوشو داره.. فرزند صالح و سالم بده..امروز از صبح گرسنمه دلم میخواد زودتر ساعت استراحت بشه یه کم بخوابم.. امروز هم همسری سر کاره این شیفت ها با توجه به سر کار بودن من خیلی سخت میشه به خصصوص وقتایی که باید خودم تنها برم خونه یا بچه رو بذارم خونه مامام و بیام سرکار و هم اینکه کم همدیگه رو خیلی کم میبینیم... امروز صبح که باهاش حرف زدم احساس کردم یه کم دلخور بود حالا تا شب ببینم چی شده؟؟؟؟؟؟؟.. راستی امروز مهندس برام دو تا هندونه آورده که امیدوارم شیرین و قرمز باشه.. تازشم دیشب با دوست قدیمیم قرار گذاشتیم بریم بیرون بعد از ماه رمضون.. دیروز مهندس تماس گرفت گفت سویچ مونده تو صندوق عقب درش هم بسته شده کلی کار دارم و بقیه مهندسین در حال تلاش برای باز کردنش هستن منم فوری تماس گرفتم امداد خودرو به صورت تلفنی این مشکل حل شد و مهندس شاد و خوشحال تماس گرفت و گفت ممنونم... شما یه شیرینی خوب پیش من دارید!!!!!!!!!!!!!(آخ جووووووووووووووووووووون)

  • زهرا مهربون

نظرات  (۱)

  • دختری از تبار تسنیم
  • سلام زهرا مهربون، امیدوارم هر جاهستید شاد باشید
    از نوشته هاتون معلومه با وجود مشغله زیاد سعی می کنید این مطالب و بنویسید
    امیدوارم زندگی خوب و شادی در کنار همسر و فرزند نازنینتون داشته باشد...
    قدر خدا رو به خاطر این آرامشی که دارید بدونید ...
    پاسخ:
    ممنونم..امیدوارم شما هم زندگی خوب و سرشار از عشقی  داشته باشید

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">