کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

در اینجا روزانه های زندگیم را می نویسم

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۱۰
    قم

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

فروردین 98

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸، ۰۲:۳۴ ب.ظ

خوب سال 98 هم شروع شد با سیل و سیلاب و بارش های شدید ... 

دید و بازدید به روال سابق انجام شد و با مادر همسری یکم سنگ هامون رو واکندیم ... به نظرم خیلی جواب داد و متوجه شدن که منم میتونم از خودم دفاع کنم ... ولی بهشون لطف و محبت دارم که به روی خودم نمیارم ... 

از طرف اداره برای مسافرت رزور کردم که همسری ادا و اطوار درآورد و کنسل شد ... دست از پا دراز تر موندیم خونمون...

13 به در مامان اینا رو ناهار دعوت کردم و خدایش همسری جوجه کباب خوبی رو درست کرد و عصری با هم رفتیم باغ اداره و آتیش روشن کردیم و کلی خوش گذشت...


بعد از اون هم خانواده همسری رو دعوت کردم ... امروز هیچ حال و حوصله کار کردن نداشتم و تنها تونستم چند تا پرونده رو بررسی کنم ...ایشالله بقیه اش بمونه برای فردا ..

به سلامتی بعد از دو سال بی کولری موفق به خرید کولر گازی شدیم و دیشب آوردن و امروز قراره نصاب بیاد نصبش کنه ...


توی این چند روز هم پدر و دختر اتاق هامون رو با هم عوض کردن ... از روز اول هم اتاق بزرگه برای ما بود و اتاق کوچیکه برای دخترم .. بعد از دو ماه که اومده بودیم خونه جدید و وسایل رو چیده بودیم .. خانوم گفت من اتاق بزرگه رو میخوام ..!!! همسری هم قبول کرد و هر چی من گفتم کار درستی نیست گوشش بدهکار نبود و در نهایت من قهر کردم دست به سیاه و سفید نزدم و خودش تمامأ وسایل رو جا به جا کرد.. و هم اکنون طی روزهای اخیر به این نتیجه رسیدن که باید اتاق ها جا به جا بشه .. البته این بار کمک کردم و خیلی زود همه چی مرتب شد و اتاق شد دلخواه من .. پرده ها رو هم عوض کردیم ...


همسری میگه ببخشید .. من اشتباه کردم .. گفتم خوب عزیز من وقتی دست به دست بچه میدین بهتر از این نمیشه ..

امروز دخترم وقت چشم پزشکی داره و من دل توی دلم نیست .. همش نگرانم چشم هاش بدتر شده باشه .. خدا خودش کمک کنه ...








  • زهرا مهربون