کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

در اینجا روزانه های زندگیم را می نویسم

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۱۰
    قم

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

خونه داری

دوشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۸، ۱۱:۳۰ ق.ظ

همیشه مرداد و شهریور اوج برنامه های کاری هست و حجم زیاد پرونده ها برای بررسی میاد و باید تا جون دارم توی مدت زمان تعیین شده پرونده ها رو بررسی کنم و بفرستمشون  برن ..

حالا تو این وسط تماس گرفتن با متقاضی ها و قربون صدقه شون رفتن برای اصلاح نواقص پرونده شون و خوااااااااهش کردن که اگه دیر اصلاح کنید حذف میشید هم مواردی است که انجام میدم ... و در نهایت دو قورت و نیمه شون هم باقی هست ...crying

همکارم میگفت حوصله داری ؟؟؟ چرا اینقدر به ارباب رجوع رو میدی ؟؟ سامانه که بابت هر تغییری براشون پیام ارسال میکنه تو چرا همش خودت رو اذیت میکنی؟؟؟angry

 

و این گونه بود که روزهای طولانی که همکارها به دلیل تعطیلی دانشگاه ها و گرمای هوا ساعت یک تشریف میبردن منزلشون من تا ساعت 5 و نیم 6 اداره بودم و بعدش با جونی خسته همسری و دخترم میومدن دنبالم و دخترم هر روووووووووز دوست داشت بیاد توی اداره و بشینه پشت میز همکارم نقاشی بکشه .. آبدارخونه بره آب بخوره ... دستشویی بره .. توی راهرو ها بازی کنه ... و دوربین های مداربسته اداره هم تمام این لحظات قشنگ رو برای حراست ضبط کنه ...!!!!!smileysmiley

بالاخره با تلاش های انجام شده حجم زیادی از پرونده ها به اتمام رسید و الان هم توی کارتابلم پرونده باقی مونده ولی تا الان حس بررسی شون رو نداشتم ...

همکارم رفته مسافرت و امیدوارم کلی بهش خوش بگذره و منم از فرصت استفاده کردم و گفتم بنویسم ...

 

امسال محرم من و همسری خودمون و کشتیم از بس هیئت رفتیم و مراسم زیارت عاشورا یعنی بی سابقه بود .. اصلا توی همسری نمیدیدم همچون شور و شعفی  داشته باشه .. سال های قبل من دوست داشتم و همسری ناراضی بود و در نهایت نمی رفتیم ... ولی امسال همراهی اش عالی بود تا جایی که خودش میگفت بریم ؟؟؟

منم از خدا خواسته قبول می کردم...smiley خدا عزاداری های همه رو قبول کنه ... الهی آمین..

 

 

توی این مدت بلاگفا یه خودی تکون داده و چند تا استیکر و .. اضافه کرده .. باز خدا رو شکر حسرت استیکر گذاشتن از دلمون رفت ...laugh

 

نمیدونم گفتم با نه یه مسافرت شمال رفتیم که خیلی خوش گذشت .. کلی هوای سرمون عوض شد و لذت بردیم ... خدا رو شکر این دفعه همکاری همسری عااااااااااااااالی بود ... 

خدا کنه ادامه داشته باشه .. 

 

گاهی وقت ها به داشته هام فکر میکنم و خوشحال میشم و گاهی اوقات به اتفاق های بدی که برام افتاده فکر میکنم و غصه میخورم ...

 

امسال برای اولین بار رب گوجه فرنگی پختم ... هوووووووووووووورااااااااااا... عالی شد .. فکر نمیکردم اینقدر توانایی هام بالا باشه ... 

اول میخواستم قابلمه مامانم رو قرض بگیرم که بزرگ و مناسبه ... دوباره گفتم خو برای خودم یکی بخرم ... 

رفتم یه قابلمه بزرگ خریدم و همسری هم گوجه خرید و پیک نیک رو گذاشتم سر بالکن و مشغول شدم ...

 

شوید هم خشک کردم .. نعنا گرفتم ... بامیه فریز کردم و در نهایت دیشب هم سالاد ترشی درست کردم ... یه عالمه هم لواشک درست کردم ...blush

حالا مونده ترشی مکزیکی که اونم ایشالله امروز درست کنم .. همسری سرکه بگیره .. خودم هم سر راه ذرت بگیرم و درستش کنم ...

 

از وقتی یه مقدار از مشکلاتم حل شده حس خونه داری و تدارک برای فصل زمستون درونم قوی شده ...

 

من همیشه روی مبل هام و ملافه میکشیدم و روی فرش هام رو روفرشی  که جهزینه خوشگل ام کثیف نشه .. و خدایی اش وقتی برای مهمون برشون میداشتم انگار تازه خریده ام میدرخشیه ...

دیروز با خودم گفتم مگه چقدر آدمیزاد زنده هست و زندگی میکنه ؟؟؟ عمر دست خداست .. این همه سال از وسایل ات نگهداری کردی و فقط وقتی مهمون داشتی روکششون رو برداشتی .. خوب خودت هم ازشون لذت ببر ... فوقش خراب شدن میدی رویه کوبی یا اصلا نو اش رو میگیری ... 

و اینگونه بود که دیروز تمام رویه های مبل و میزناهارخوری ام رو برداشتم و رویه های فرشم رو هم جمع کردم ...

هر چی همسری گفت فرشمون شیری هست کثیف میشه هم گوش نکردم و گفتم فوقش کثیف شد میدیم قالی شویی... 

یعنی امروز صبح که از خواب بیدار شدم .. خونمون خیلی خوشگل بود .. طفلی بچه ام میگفت مامان میخواد مهمون بیاد؟؟

 

البته یه وقت هایی که میگفتم مواظب باش نریزی یا توی اتاقت با گواش و آبرنگ کار کن .. میگفت چرا برش داشتی؟؟  رو فرشی رو بیانداز ..!!!

 

حداقل از وسایلم لذت ببرم ...

چشم بابا رو  برق دستگاه جوش گرفته بود .. دیروز براش موز بردم .. مامان میگه دیوانه ای؟؟ این کارا چیه میکنی؟؟؟ smiley گفتم میخوام بابام تقویت بشه ...!! گفت بابات تقویت هست الان هم بالا سره شاگرداشه ...angelangel

 

 

 

 

 

 

 

  • زهرا مهربون