کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

کلبه عشق من و همسر آذریم

در اینجا روزانه های زندگی ام را می نویسم...

در اینجا روزانه های زندگیم را می نویسم

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۸/۱۰
    قم

قورمه سبزی

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۲۵ ب.ظ

همسری عاشق قورمه سبزیه... خوب من دو روز خونه مامانم بودم و ایشون هم همش انواع و اقسام تخم مرغ رو میل میکرده بودن... دیروز از اداره که رفتم خونه مامان همسری سر کار بود... منم یه کم خواستم بخوابم که دخترم نذاشت... واسه همین پاشدم و جمع و جور کردم که برم خونه هم یه کم به زندگیم برسم هم به جبران این دو روز همسری رو شاد کنم...

به پیشنهاد خواهرم قرار شد سر ساعت وایستم برای اتوبوس و دیگه با آژانس نرم پول حروم کنم... از وقتی خونمون رو عوض کردیم خیلی خوب شده چون هم خونه خودم هم خونه مامان ایستگاه اتوبوسش دقیقا سر کوچه است...

هوا هم سرد و دخترم توی پتو بغلم گرفته بودم که زود خوابش برد... بالاخره اتوبوس اومد و سوار شدم و وقت پیاده شدن...دست هام درد گرفته بود... چادرم داشت میافتاد... کیف خودم و ساک دخترم روی شونه هام بود و پولم توی دستم...!!! یه دختره هم پاشو گذاشته بود روی چادرم و هر چی بهش میگفتم پاتو بردار انگار نه انگار فقط بدون هیچ عکس العملی نگاهم میکرد .... (هر چی هم خانوم ها بهش میگفتن پاتو بردار بچه بغلشه) انگار نه انگار.... تا اینکه به زور با دستم چادرم رو کشیدم و پولم افتاد... خیلی عصبانی پیاده شدم... گفتم پولم هم گم شد... یه خانوم زود پیداش کرد بهم داد.. یعنی من در حال مردن بودم که رسیدم خونه...

سریع لباس هام  رو عوض کردم و  رشته پلو با قورمه سبزی گذاشتم که خیلی خوب شد... همسری که اومد دید ما خونه ایم خیلی خوشحال شد.. به ویژه که بوی قورمه سبزی هم به مشامش رسیده بود..!!!

یعنی من اگر یک هفته ناهار و شام براش قورمه سبزی درست کنم با لذت وصف ناپذیری میل میکنه..

برای امروز ناهارش هم گذاشتم...

قرار شد 5 شنبه بریم برای دخترم کفش عید بگیریم... عزززززززززززززززززیزم اینقدر براش ذوق دارم که حد نداره.. به نظرم خرید آجیل و شکلات و ... هنوز زوده...  حالا خیلی وقت داریم...نه؟؟؟ یا گرون میشه؟؟؟

امروز زنگ زدم آرایشگرم گفتم ابروهام هنوز رنگشون تیره است و همش هم میخاره و میسوزه (البته بتامتازون ) میزنم... گفت طبیعیه... خیالت راحت هنوز زخمه... باید خوب بشه..

یه گزارش فوری دارم که باید تا فردا تحویل بدم... خیلی فکرم رو به خودش مشغول کرده.. امیدوارم بتونم زود تمومش کنم...


  • زهرا مهربون

نظرات  (۱)

زهرا جان یعنی لوبیا رو هم نم نداده ریختی.من همش می ترسم بچه ها اذیت شن
پاسخ:
سلام عزیزم... الهی فدات شم که اینقدر با محبتی .... قبل از اینکه برم خونه مامانم لوبیاشو نم داده بودم گلم... منتها فرصت نمیشد درستش کنم..
شما خیلی مهربونی..

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">