مسافرت
روز سه شنبه رفتم خونه و به سرعت وسایلامون رو جمع کردم.. همسری سینه مرغ گرفته بود که خورد کرده و در مواد جوجه خوابوندمشون سیخ و منقل و زغال و چای و .. رو برداشتم با پتو و بالش و ملافه هامون.. (من نمیتونم رو بالش و پتوی هتل ها و مراکز اقامتی بخوابم.. دلم نمیکشه.. خلاصه همسری صبح از سر کار اومد تا 9 خوابید و راه افتادیم.. اینقدر دخترم تو راه اذیت کرد البته حق داشت گرمش بود (البته کلی هم خوابید) و هوا گرم بود ما هم بدون توقف رفتیم چون همسری نگران بود شب جا پیدا نکنیم.. ساعت 1 و نیم رسیدیم رشت و دور یه میدون نهار خوردیم چون من داشتم میمردم.. البته کمی هم غر زدم.. رفتیم انزلی ساحل قو سویت گرفتیم و من و دخترم دوش گرفتیم و دیگه من سرحال شدم.. بعد تیپ زدیم و رفتیم ساحل... عااااااااااااااااااااااااااااالی بود.. منم که خوشگلاسیونم رو به حد تمام انجام داده بودم!!! البته همسری در این سفر باز هم دست از اخلاق های بدش بر نداشت و مدام رو اعصابم بود ولی همش میگفت عاشقمه به خصوص شب ها لب ساحل برام شعرهای عاشقونه میخوند!!! فرداش رفتیم بازار و ماهی خریدیم و گوجه فرنگی، خیار، بلال، لیموترش و ... البته چون این سفر مهمون همسر بودم خرجی نکردم به جز چند وعده نهار و شام کباب ترش و چنجه و ... که عالی بود و البته گرون شد و در مجموع من 300 تومن خرج نمودم و همسری رو مهمون کردم.. عید رفتیم قم و کاشان مهمون من (البته هزینه شو اداره متقبل شده بود) که با بهترین هتل و غذا و امکانات برام 600 تومن تموم شد.. البته قبلش هم 100 تومن لباس های رنگ شاد خریده بودم برای مسافرت!!! تیپ هام عاللللی شده بود و دلربا...
دو شب ساحل قو بودیم و شب سوم رفتیم ساحل پرستو که بهشت بود کلا خوش گذشت .. برگشتن هم از رودبار کلی زیتون و کلوچه و سیرترشی و ... سوغات خریدم و اومدیم ناهار منجیل خوردیم که سرویسش عالی بود ولی دو پرس کباب ترش و برگ شد 60 تومن!! و اونجا همسری پس از خوردن غذای مورد علاقش مهمون من بگفت ولخرجی!!! و بازم باهام قهر کرد...ولی این دفعه تو مسیر مدام نگه میداشتیم که اصلا بهمون سخت نگذشت.. تو راه هم کمی دلخوری پیش اومد و من گفتم خونمو جدا میکنم و این بحث فردا هم ادامه یافت و از اونجا که همسری بددل می باشد یه حرفی رو چندین بار گفته بود و من همیشه صبوری کرده بودم و سوخته بودم و ساخته بودم که دیروز زدم سیم آخر و گفتم بریم آزمایشگاه.. رفتیم و گفت باید برید پزشک قانونی اونجا هم رفتیم گفت باید برید کلانتری که همسری کنار کشید و گفت نمیخواد ولی من تو مسیر از ماشین پیاده شدم و دربست گرفتم رفتم کلانتری که گفت فردا برو دادگستری .. همسری اومد دم کلانتری و سوار شدم در حالی که بغضم ترکید و به وسعت تنهایی و غم های زندگیم گریه میکردم.. گفت غلط کردم به من فرصت دوباره بده.. من فکر میکردم وقتی این حرفا رو میزنم و تو هیچی نمیگی ریگی به کفشته.. نمیدونستم از خانومی و نجابتت بوده...
خلاصه قضیه ختم به خیر شد که یه نامه ماموریت از اداره برام اومد و دوباره همسری اخلاق های زشتش رو شروع کرد.. منم رفتم بنگاه دم اداره سراغ خونه گرفتم و قرار شد برم ببینم.. با پولم جور درمیومد.. بهش زنگ زدم و گفتم.. کلی حرف های زشت بهم گفت.. ولی باز آخرش منت کشی کرد..
خدایا خودت میدونی من زندگی و همسرم و دخترم رو دست دارم براش زحمت کشیدم.. از صفر شروع کردیم و به اینجا رسیدیم.. یه کاری کن همسرم رفتارهش خوب بشه..
مامانم و بابام سالگرد ازدواجشون تولد امام رضا(ع)است و رفتن مشهد .. وقتی برگشتن ما رو شام دعوت کردن.. ما به اونا سوغاتی دادیم و اونا به ما و همسری موقع برگشتن اینقدر حرف زد و فحش داد که حالم به هم خورد.. میدونم نرمال نیست ولی به فکر مداوا هم نیست..
گیر افتادم بدجور.. هفته دیگه سه روز میرم ماموریت.. خیلی خوشحالم حداقل ذهنم آرامش داره.. اگه زهره مارم نکنه..
خدددددداااااااااااااااااااااااااییییییییییییییییییییاااااااااااااااااااااااااااااااا کممممممممممممممممممممممک..
از عزیزانی مه من رو میخونن خواهش میکنم اگه مطلبی به ذهنشون میرسه من رو راهنمایی کنن...
- ۹۳/۰۶/۱۹
ســــلام عـــــــــلیکم
خداوند ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮔﻨﺪﻡ ﻧﺨﻮﺭ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﻭﻟﯿﻦسیلی-ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ برهنه ﺷﺪﻥ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻥ ﻟﺒﺎﺱ سیلی-خدا ﺍﺳﺖ ﻧﻪ تمدن . . . حجت السلام ومسلمین قرائتی
با مطــــــلـــــب((( نسیم خوبی ها در ایران)))) به روزم
قلمتان پایداروهمیشه مُستَدام باشید
یا علی